Sunday, March 20, 2011

مرتضی احمدی



ضربی خوانی یکی از گونه های موسیقی فولکلوریک مردم تهران بوده که حالا مرتضی احمدی 12 قطعه آن را در قالب یک آلبوم روانه بازار کرده است.او زمانی که بچه بوده مدام دنبال شنیدن این موسیقی‌ها بوده.شاید آن موقع نمی دانسته که دارد به صدای شهرش گوش می کند تا سال های سال بعد صدای فراموش شده این شهر را دوباره زنده کند؛« اگر عروسی دعوت می‌شدم فقط به عشق ضربی‌خوانی می‌رفتم. یا اگر در محله ما عروسی بود، پشت بام به پشت بام ازروی چند خانه می گذشتم تا به عروسی برسم.»
او برای این کار البته ریاضت های خاصی هم کشیده است:«یادم هست یک بار زمستان بود، آمدم توی حیاط، یکهو صدای یک نفر را شنیدم که داشت آواز کوچه باغی می‌خواند، دست خودم نبود،همین طور ایستادم و گوش کردم، بعد در را باز کردم و دنبالش راه افتادم ،پیاده پشت سرش، تا خانی آباد رفتم، تا حالات صدایش را یاد بگیرم. یاد گرفتم، اما فردایش حسابی مریض شدم
او در طول هفتاد و چند سال روی این موسیقی  کار کرده‌. به دیدن استادان مختلف این حوزه حتی تا شهرها و شهرستان‌های مختلف رفته تا بتواند این سبک را یاد بگیرد؛« من هم مثل خیلی‌ها تصور می‌کردم که خواندن این قطعات کار ساده‌ای است. اما زمانی که وقت اجرا قطعات می رسد،تازه ادم می فهمد که اینطور نیست. این آثار ریزه‌کاری‌ها و ظرافت‌هایی دارند که خواندنش به این سادگی‌ها نیست. من هم سعی کردم که چیزی از قطعات چه از خودشان و چه از لحنشان کم یا زیاد نکنم


اولین بار جرقه‌ این کار چطور زده شد؟ شما کجا آثار آقای احمدی را گوش دادید؟
بابک چمن‌آرا:
من از بچگی صدای ایشان را زیاد می‌شنیدم و خیلی هم دوست داشتم. چندین و چند مجموعه قدیمی را هم با صدایشان شنیده بودم. 10 سال پیش هم یک مجموعه‌ از کار​های ایشان را شنیدم که به نظر می‌آمد، ضبط خانگی چون کیفیت خوبی نداشت.



ترانه‌های عامیانه و مردمی که شاید خود من هم آن​هاراغلط غلوط بلد بودم. شاید دایی‌ام از کسی یا رادیو شنیده بود و چون بعضی از  کلمه ها را یادش نمانده بود یا اشتباه شنیده بود،خودش کلماتی را جایگزین  آن​ها کرده بود. وقتی هم که او برای من این قطعات را خوانده بود باز من دو کلمه را درست متوجه نشده بودم و من کلماتی را جایگزین کرده بودم، در مجموع چیز هچل هفتی بود که شاید فقط ترجیع‌بندشان درست بود.


تا زمانی که بهرنگ بقایی که نوه‌ آقای احمدی هستند را دیدم و در واقع از صحبت‌هایم با ایشان سوء استفاده کردم. به آقای احمدی نزدیک‌تر شدم. برای عید دیدنی که خانه‌ آقای احمدی رفتم،این پیشنهاد مطرح شد. البته از ابتدا اینطور نبود که من برای پیشنهاد دادن سراغ ایشان رفته باشم، اما آنقدر من این کار را دوست داشتم و آنقدر آقای احمدی آماده‌ این کار بودند که این اتفاق ناخودآگاه افتاد. با ایشان درباره‌ اینکه این ضربی‌خوانی‌ها را ضبط کنیم ،حرف زدیم. بلافاصله توافق‌های اولیه انجام شد. شاید باورتان نشود اما آنقدر فاصله‌ی این دیدار تا قرار ضبط سریع بود که خودم هم باورم نمی‌شد. 4-5 روز بعد از آن دیدار اولیه ضبط را در استودیوی «آوا خورشید» شروع کردیم.
از بین این ​همه قطعه‌ای که وجود داشت چطور توانستید تنها این قطعات را انتخاب کنید؟
چمن‌آرا:
ببینید در ابتدا ما اصلا قصد انتشار این کارها نداشتیم، چون اصلا نمی‌دانستیم، می‌توانیم این کار را منتشر کنیم یا نه؟ هدف و نیت اولیه ضبط و نگهداری‌شان بود. حتی صحبتی هم که با آقای احمدی کردیم همین بود. بعدها که کار جلوتر رفت تصمیم گرفتیم این قطعات را در اختیار ارشاد قرار دهیم. کما اینکه از 106 قطعه‌ای که راهی ارشاد کردیم، تنها 12 تای آن مجوز گرفت. من خودم با تمام سواد و تجربه‌ی ممیزی‌ که طی این سال‌ها کسب کرده بودم، تصور می‌کردم حداقل 50-60 تای این قطعات مجوز خواهد گرفت، اما در کمال ناباوری تنها 12 تای آنها مجوز گرفت.

مرتضی احمدی:
من باید در اینجا یک نکته را اضافه کنم . من از قدیم آقایان چمن‌آرا را می‌شناختم. کریم آقای چمن‌آرا که عموی همین آقای بابک بودند از همان موقعی که ما جوان بودیم، فروشگاه موسیقی بتهوون را داشتند. در واقع ایشان فردی بودند که آثار موسیقی کلاسیک و غربی را در کشور ما معرفی کردند. من هم خیلی دوستشان داشتم.

شما به موسیقی کلاسیک علاقه داشتید؟

احمدی:
خیر اما خیلی خوشم می‌آمد که کسی در ایران این کار را انجام دهد. در ایران کسی باخ و بتهوون را نمی‌شناخت، اما مساله اصلی در زمینه ضبط این آثار از آنجا بود که من همیشه به رفقای خودم می‌گفتم که شما باید آنچه را که به عنوان تجربه، هنر یا هر چیز دیگر در سینه دارید، ضبط کنید، کتاب کنید، خودم هم سعی کرده بودم تا پیش از انتشار آلبوم «صدای طهرون» همین هدف را در کتاب‌ها دنبال کنم.



همیشه می‌گفتم وقتی شما آثار را به این شکل ثبت و ضبط می‌کنید، حتی اگر اجرا هم نشوند باز ماندگاری‌شان را حفظ کرده‌اند. در واقع من به بهانه‌ی تهیه کتابی که در برگیرنده این ترانه‌ها باشد،کارم را در هنر موسیقی روحوضی شروع کردم. با همه‌ی استادان این رشته مصاحبه کردم، شعرهایشان را گرفتم. در واقع همانطور که آقای چمن‌آرا گفتند، من هم برخی از این ترانه‌ها را به شکل غلط غلوط یاد گرفته بودم و این کارفرصتی بود برای یادگیری ترانه‌ها به شکل درست. تا آنجایی که توانستم و ترانه وجود داشت،جمع‌آوری کردم. در حال حاضرهم فکر نمی‌کنم دیگر ترانه‌ی روحوضی باشد که آن را من نخوانده باشم.
یعنی غیر از همان 106 قطعه‌ای که ضبط شده است؟
احمدی:
یک چندتایی مانده است.

چمن‌آرا:
بله. چند قطعه‌ی مناسبتی مثل عروسی.
البته این آلبوم که همه‌اش قطعه‌ی عروسی است.
چمن‌آرا:
نه اتفاقا تهدید هم دارد، مثل قطعه «می‌رم زن می‌گیرم»، اما همه‌ این قطعات شاد هستند.

از چه زمانی کار جمع آوری قطعات را آغاز کردید؟
احمدی:
به هر حال من از سال 1346 به صورت جدی دنبال این کار رفتم.
دنبال جمع‌آوری‌شان یا خواندنشان؟
احمدی:
از همان موقع هم می‌دانستم که خواندن این آثار کار راحتی نیست.خصوصا در شرایطی که ما زندگی می‌کنیم و 106 قطعه به ارشاد می‌رود و 12 تایش مجوز می‌گیرد و این داستان‌ها.



زمانی که داشتم کار کتاب این ترانه‌ها را انجام می‌دادم، متوجه شدم هرکدام از این ترانه‌ها به مناسبتی ساخته شده​اند. همه‌شان حساب و کتاب داشته‌اند. نمی‌شد که آدم آنها را همین​طوری بخواند. متاسفانه تنها یک دهم این کارها اجازه نشر گرفت. در حالی‌که هر کدام از این ضربی‌خوانی‌ها داستانی پشتشان است و از روی زندگی واقعی مردم ساخته شده‌اند. آقای چمن‌آرا هم خوشبختانه با روی خوش از این کار استقبال کردند. آلبوم را هم ایشان گذاشتند که من واقعا لذت بردم. خودم کلی فکر کرده بودم اما به جایی نرسیده بودم. آقای چمن‌آرا خیلی راحت این اسم را گذاشتند.
ماجرای ترک 13 چه بود؟ ایده‌اش از کجا آمد؟ واقعا ایده‌ی جالبی بود که توضیحات آلبوم در قالب یک ترک ارائه شود.
چمن‌آرا:
واقعیت این است که همیشه این سئوال برای شنوندگان یک اثر موسیقایی در زمان خریدش پیش می‌آید که این آلبوم چیست و چه قطعاتی در آن هست؟ فروشندگان هم یا سرشان شلوغ است، یا خیلی حوصله‌ توضیح دادن ندارند، اگر هم داشته باشند، همیشه توضیحات داخل آلبوم آنقدر ریز نوشته شده‌اند که خواندنش و بعد توضیح دادنش سخت می‌شود. من دیدم که چه بهتر که با صدای خود آقای احمدی توضیحات این اثر داده شود. اینطوری دیگر توضیحات اشتباه هم عاید شنونده نمی‌شود.
آقای احمدی خوانندگان دیگری هم - چه این طرف آب و چه آنطرف آب - برخی از این قطعات را اجرا کرده‌اند اما مساله این است که صدایشان یک تفاوت اساسی با شما دارد. شما در اجرای آثار شاد ضربی سعی نکرده‌اید که دز قر و قمیش کار رابا حالات صدایتان بیشتر کنید، اما اجراهای​تان بسیار گرم و گیرا شده​اند.
احمدی: ببینید من از همان اولی که این کار را شروع کردم، می‌دانستم که ضربی‌خوانی سخت است. به هر حال من سعی کردم به همان شکل قدیمی و درست این قطعات را اجرا کنم. این درست اجرا کردن به تمرین و کار بسیار زیاد نیاز دارد.


من هم در طول هفتاد و چند سال روی آنها کار کرده‌ام. به دیدن استادان مختلف این حوزه حتی تا شهرها و شهرستان‌های مختلف رفتم تا بتوانم این سبک را یاد بگیرم. من هم مثل خیلی‌ها تصور می‌کردم که خواندن این قطعات کار ساده‌ای است. اما زمانی که وقت اجرا قطعات می رسد،تازه ادم می فهمد که اینطور نیست. این آثار ریزه‌کاری‌ها و ظرافت‌هایی دارند که خواندنش به این سادگی‌ها نیست. من هم سعی کردم که چیزی از قطعات چه از خودشان و چه از لحنشان کم یا زیاد نکنم.
هیچوقت در زمان انتشار آلبوم دغدغه‌ این را نداشتید که به خاطر ذات شاد قطعات این آلبوم، از این بعد آن را در عروسی‌ها یا مجالس شاد هم پخش کنند؟
چمن‌آرا: نه به هیچ وجه. ما کاملا به ذات شادی‌بخش این قطعات واقف بودیم.

احمدی:
اتفاقا خوشحال هم خواهم بود که به جای قطعات جدید از همین قطعات قدیمی استفاده شود.
یک سری از این قطعات را من پیش از این با صدای شما شنیده بودم. آیا آنها هم مربوط به همین ضبط‌ها هستند که به بیرون درز کرده؟
چمن‌آرا
: خیر.


احمدی:
نه آن قطعات ربطی به این مجموعه ندارند. سال 1353 یا 54 من یک سری از این قطعات را در رادیو خواندم. آن موقع هم به طور کلی رسم بود که تا چیز جالبی در رادیو اجرا می‌شد،جک ضبط را می‌زدند و شروع می‌کردند به ضبط کردن. این آثاری که الان دست به دست می‌گردد ، مال همان موقع است. غیر از اینها من خودم 4-5 قطعه را به صورت رسمی در رادیو ضبط کردم. آنها هم آثار بسیار بسیار عالی هستند؛چرا که نوازنده‌های دوره‌گرد که اصلا کارشان همین بود و نسل به نسل این نوع موسیقی را کار کرده بودند، مرا در اجرای این قطعات همراهی می​کردند.

چمن‌آرا:
نوازنده‌هایی که واقعا نظیر آنها را نمی‌شود به این سادگی‌ها پیدا کرد. یکی از مشکلات اصلی من برای همین آلبوم پیدا نکردن نوازنده‌هایی از این جنس بود. دیگر چنین نوازنده‌هایی وجود ندارند که بتوانند کنار یک ضربی‌خوان ساز بزنند. نوازنده‌ای هم که به صورت آکادمیک کار کرده باشد، اصلا نمی‌تواند آن حس و حال را در نواختنش داشته باشد. من خودم هم می‌دانستم که تنها یک تنبک برای این آلبوم و همراهی با صدای آقای احمدی کافی نبود،اما اصلا نه نوازنده‌ای برای این کار وجود داشت و نه زمانی.
اما ساز زنگوله و دایره هم در این آلبوم صدای شما را همراهی کرده؟
احمدی: بله. بیشتر صدای زنگوله.

چمن‌آرا:
خیلی اندک صدای زنگوله و گروه کر. اما سازهای تهران راکه  شامل قره‌نی، دایره  و در برخی موارد کمانچه‌ی مطربی است، نداشتیم. چون نمی‌شد که داشته باشیم. حداقل ما پیدا نکردیم. با این حال از اینکه این آثار ضبط شده‌اند، خوشحالم. حتما در روزها و ماه‌های آینده هم می‌شود از آن تنظیم‌های متفاوت ارائه داد. من با استقبال و انعکاسی که از آلبوم "صدای طهرون" شد، خیلی امیدوارم که ارشاد به  مجموعه‌ دیگری از این قطعات اجازه انتشار بدهد و من هم بتوانم آنها رامنتشر کنم.
در واقع بنای شما بر انتشار مجموعه‌ی قطعات بود؟
چمن‌آرا:
بله دقیقا. من بنا را بر انتشار 3 سی دی گذاشته بودم، به همراه دفترچه‌ اشعار این قطعات که متاسفانه برنامه‌ریزی‌هایم به هم ریخت و به یک سی دی تقلیل پیدا کرد. باز هم خوشحالم که همین کار هم انجام شد و به هر حال مهم این است که این کارها آرشیو شده است.
الان آمار فروش را دارید؟
چمن‌آرا:
اطلاعات دقیق ندارم، اما تصور می‌کنم که این اثر پرفروش‌ترین آلبوم آبان‌ماه بوده است.

احمدی:
من ایک گله‌ای از وزارت ارشاد دارم که می خواهم همین جا بگویم. مسئولان ارشاد مدام روی هنرهای آئینی و سنتی تاکید می کنند. من می‌خواهم بدانم هنر ضربی‌خوانی جزو این هنرها هست یا نه؟ اگر هست چرا مجوز نمی‌گیرد. همین رفتارها فکر آدم رامشغول می‌کند.



آدم از خودش می​پرسد اگر این آثار جزو ا هنرهای بومی و سنتی نیست پس چیست؟ این قطعات متعلق به مردم کوچه بازار است. حتی شاعران و نویسندگانشان هم معلوم نیست. من فقط یک نویسنده را پیدا کردم به نام حسین مجرد که خدا رحمتش کند. غیر از او ما نفهمیدیم این اشعار را چه کسی گفت. تازه من حتی نمی‌دانم که شعر کدام قطعات را او گفته. همه‌ این افراد افرادی بودند که خلاقیت بسیار زیادی داشتند.


آدم دلش می‌سوزد که حالا که قرار شده این قطعات حفظ شود حمایتی وجود ندارد. تازه وقتی یک نفر مثل آقای چمن‌آرا پیدامی‌شود و عمر و سرمایه‌​اش را روی این کار می گذارد، نه تنها حمایتی از او نمی​شود بلکه مثل حالا برخی از کار ها مجوز هم نمی گیرد. آخر چرا؟ من چرا زحمت کشیدم؟ ایشان چرا سرمایه‌گذاری کرده؟ اینها حرف است، درد است. همه جای دنیا از خدا می‌خواهند که چنین آثاری را ضبط کنند. من یکی از این قطعات ضربی را برای رادیو با ارکستر کامل اجرا کردم. آنها خواستند که ضرب و ارکستر باشد. ببینید چقدر قشنگ شده است این کار. بنابراین اگر ناشر اثر را با یک تنبک منتشر کرده از روی اجبار بوده.


در واقع از روی ناچاری؟
احمدی:
ایشان اگر دستش باز بود، قطعا طور دیگری برخورد می‌کرد. اگر حمایتی بود می‌شد ارکستر را هم برای این کارها در نظر گرفت.البته الان که آن نوازنده‌ها اکثرا فوت کرده‌اند. باورتان نمی‌شود قدیم‌ها که این آثار را با همان نوازندگان اصیلش ضبط می‌کردیم، وقتی این افراد دور هم جمع می‌شدند بدون تمرین آثار ضبط می‌شد. انگار که سال‌هاست که این افراد با هم تمرین داشتند. اینقدر که در وجودشان موسیقی حضور داشت و با آن عجین شده بودند. الان تعداد بسیار انگشت‌شماری مانده‌اند که البته نسل بعد از آن نوازنده‌ها هستند اما اگر آنها هم از بین بروند دیگر برای همیشه این هنراز بین رفته‌​است.
این نوازندگان الان کجا هستند؟
احمدی: همینجا در تهران هستند.
یعنی همچنان دوره‌گرد هستند؟
احمدی: بله

چمن‌آرا:
باید اینطوری باشند. این نوازنده را نمی‌شود آکادمیک تربیت کرد.

احمدی:
من به نوه‌ام گفتم زمانی که تو مثل یک نوازنده‌ی تار روحوضی هر قطعه‌ای را که بوده بتوانی بزنی آن موقع می‌توانی بگویی این موسیقی را خوب می‌شناسی. یادم می‌آید دعوتی داشتیم به یک محفل موسیقی. در آنجا عبدالله ایرلو نوازنده‌ی تار حضور داشت. کارش بسیار خوب بود، اما دلش نمی‌خواست که نامش مطرح شود. نوازنده‌ برنامه‌هایی مثل گلها و برگ سبز بود.
در آن مجلس فقط او یک نفر تار می‌زد اما باورکنید 3-4 ساعت او با تارش مجلس را گرفته بود. همینطور یک ضرب می‌زد. هنوز هم هست. باید دست این افراد را گرفت و آنها را در سطح جهان مطرح کرد. ببینید وقتی سعدی افشار به فرانسه رفت درباره‌ی او چه گفتند و چه نوشتند. او نه انگلیسی بلد است نه فرانسه اما وقتی فرانسوی‌ها اجرای نمایش‌های روحوضی او را دیدند به وجد آمدند و گفتند که این مرد و این گونه‌ نمایشی تا به حال کجا بوده است؟ چرا ناشناخته مانده است؟ مشکل ما این است که همه چیز داریم و در عین حال متاسفانه هیچ چیزنداریم.
چمن‌آرا: اینکه شما گفتید فلان قطعه با وجود اینکه محتوایش غمگین است اما شاد است باید بگویم که این ذات این نوع موسیقی است. موسیقی مردمی است. باورتان نمی‌شود شرکت‌های پخشی که این آلبوم را پخش می‌کنند، پیک‌های موتوری، ویزیتورها و... در این چند سالی که من دارم این کار را انجام می‌دهم هیچکدامشان به من نگفته بودند که ما این آلبوم را می‌خواهیم. از موتوری‌ها گرفته، پخش، بسته‌بندی، ویزیت و...همه خوشحالند.


وقتی زنگ می‌زنی در فروشگاه این آلبوم است که در حال پخش است. به هر حال نیاز به موسیقی شاد، فیلم شاد و... وجود دارد. بخشی از این ماجرا این است که این موسیقی تاریخ ماست، فرهنگ ماست، آقای احمدی بزرگ این کار هستند ولی جامعه به شادی نیاز دارد. یکی از دلایلی که آن روز همه در تالار وحدت دست می‌زدند با اینکه از طیف‌های مختلف بودند همین نیاز به شادی است. سازبندی این قطعات هم به هر حال مهم است که باید کامل باشند.

یکی دیگر از بحث‌هایی که مطرح می‌شود درباره‌ی اصالت قطعات است. این قطعات در چه برهه‌ی تاریخی ساخته شدند؟
احمدی:
آنطور که من تحقیق کردم ضربی خوانی بسیار خشک و بی روح بود. از زمان قاجار ضربی‌خوانی باب شد  و یک مقدار متحول شد. متاسفانه گذشتگانمان چیزی برای ما نگذاشتند که ما بتوانیم به آن استناد کنیم. هیچ چیزی برای استناد وجود ندارد. من هم در مراسم رونمایی البوم که در تالار وحدت برگزار شد،به این نکته اشاره کردم که بهتر است آثار را حفظ کنیم تا نسل آینده نفرینمان نکند و بگوید که  برایش هیچ چیزی از این هنر  نگذاشته‌ایم.

آنطور که من تحقیق کرده‌ام، از سال 1300 کمی وضع هنرهای روحوضی در ایران بهتر شده​ است. فردی به نام آقای باشیان هم مسبب این کار شده​اند. پیش از آن هنرمندان روحوضی در محیط‌های سربسته کارشان را اجرا می‌کردند اما بعد از آن آقای باشیان این هنر را به میان خانه‌ها آوردند. روی حوض‌ها در وسط خانه‌ها تخته‌ای می‌گذاشتند و هنرمندان روی آن می‌رفتند و موسیقی اجرا می‌کردند.


مردم دور می‌نشستند و این کارها را تماشا می‌کردند. او بود که از یک سوبه لباس‌ها سر و سامانی داد و از سوی دیگر به خود اوضاع هنرمندان، مشاغلی که داشتند و نقش‌هایی که می‌پذیرفتند. نقش هایی مثل سیاه‌پوش، گرگی‌پوش، شاه‌پوش و خیلی نقش‌های معروف دیگر از همان موقع به وجود آمد.


من هم از همان دوران کودکی یواش یواش به این هنر علاقه‌مند شدم و دنبالش افتادم. به عروسی‌ها می‌رفتم و دنبال شنیدن این موسیقی‌ها بودم. از آن به بعد اگر عروسی دعوت می‌شدم فقط به عشق ضربی‌خوانی می‌رفتم. یا اگر در محله ما عروسی بود، پشت بام به پشت بام ازروی چند خانه می گذشتم تا به عروسی برسم.
یادم هست یک بار زمستان بود، آمدم توی حیاط، یکهو صدای یک نفر را شنیدم که داشت آواز کوچه باغی می‌خواند، دست خودم نبود،همین طور ایستادم و گوش کردم، بعد در را باز کردم و دنبالش راه افتادم ،پیاده پشت سرش، تا خانی آباد رفتم، تا حالات صدایش را یاد بگیرم. یاد گرفتم، اما فردایش حسابی مریض شدم.
در واقع شما پیش‌پرده‌خوانی راهم در ادامه‌ی همین ضربی‌خوانی‌ها شروع کردید؟
احمدی:
دقیقا همینطور است. من اصلا کار تئاتر را به خاطر اینکه صدای خوبی داشتم با پیش‌پرده‌خوانی آغاز کردم. بالاخره من اینقدر در گروه‌های فولکلور سیر کردم که سال 1338  بود که کمی آواز به این ضربی‌خوانی اضافه کردم. باید به این نکته توجه کرد چون تا پیش از آن آواز در ضربی‌خوانی وجود نداشت. من این کار را در تئاتر انجام دادم.  اولین بار هم در سال 1342 در رادیو ضربی‌خوانی را اجرا کردم. مردم بسیار از آن استقبال کردند، زنگ می‌زدند، نامه‌ می‌نوشتند و من از همان موقع بود که بیشتر تشویق شدم که این کار را انجام بدهم.
شما در بخشی از صحبت‌هایتان به موسیقی تهران اشاره می‌کنید و در بخشی دیگر درباره‌ی موسیقی روحوضی. آیا می‌شود مرز مشخصی میان این موسیقی‌ها پیدا کرد یا نه؟
احمدی:
موسیقی اصیل تهران که شروع شد کوچه‌باغی بود. در زمان قاجار به این طرف نام‌های مختلفی از جمله موسیقی لشی، لاتی و  باباشملی پیدا کرد.  بعدها در سال 1308 فردی پیدا شد که روی اسم این موسیقی بیشتر کار کرد، اما در سال 1316  بود که عده‌ای از برجسته‌ترین موسیقیدانان حاضر آن زمان مثل ابوالحسن صبا، فروغی، مرتضی خان نی داوود و موسیقی خان معروفی دور هم جمع شدند و چند روز درباره‌ی این موسیقی فکر کردند.



در نهایت آنها به این نتیجه رسیدند که این موسیقی بخشی از موسیقی ملی ماست. دیدند ما شیراز، بیات ترک، اصفهان و... را داریم، بنابراین بر این نوع موسیقی نام «بیات تهران» را گذاشتند. اما هنوز همه‌ی مردم می‌گویند قجر، روحوضی. در واقع این آغاز هنرهای روحوضی در ایران است. کار ریتمیک هم مال تهران است. شما نگاه کنید هم خواهید دید که تمام آوازها یک بخش پیش‌درآمد دارد یک بخش چهارمضراب. در واقع چهارمضراب همین کارهای ضربی است. همه‌ی اینها کلا جزو هنرهای بومی تهران است. چه ضربی‌خوانی‌اش، چه کوچه‌باغی و چه روحوضی.

چمن‌آرا:
در واقع آخرین کسی که آواز کوچه باغی خواند هم ایرج بود.

احمدی:
1324سال  بود که من برای اولین بار در تئاتر ضربی‌خوانی اجرا کردم که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. بعد از آن شخصی پیدا شد به نام ابراهیم غزلخون که حتما نامش را شنیده‌اید ،او خیلی در این زمینه کار کرد. جوانی بود که کارش شاهکار بود و سبک خودش را داشت.



بعد از آن رضا کوره آمد که او سبک دومی را با خودش آورد. بعد از آن من خواندم که مورد استقبال قرار گرفت واین را هم بگویم که همان موقع خانم دلکش، آقای ایرج و خانم پروین هم کوچه‌باغی خواندند. من خودم برای آوازها از اشعار شعرای معروف می‌خواندم. همه‌ی این کارها هم در دستگاه بیات تهران بودند و اسم خاصی نداشت. با این حال متاسفانه کوچه‌باغی و خراباتی از بین رفتند. خراباتی که به کل از بین رفت اما ضربی‌خوانی تا حدی زنده ماند اما بحر طویل‌خوانی‌اش از بین رفت. بحر طویل خوانی احتیاج به نفس دارد که الان من این نفس را ندارم که بتوانم بخوانم.






 copyright:
http://www.khabaronline.ir/news





No comments:

Post a Comment